عليرضا جون ( ثائر)عليرضا جون ( ثائر)، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

ثائر داداش بابا

بچه ام ديگه مي تونه بشنو ؛ مي خوام براش لالائي بخونم.اميدوارم خوشش بياد...

لالایی ها لالایی کن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبا هزارتا رنگه یه وقت بیدار نشی از خواب قصه یه وقت پا نذاری تو شهر غصه لالایی کن مامان چشمهاش بیداره مثل هر شب لولو پشت دیواره دیگه بادبادکت نخ نداره نمی رسه به ابر پاره پاره لالا لالا گل خوشرنگ بیتا لالایی کن رو بال شعر بابا لالا کن دخترم رو سینه من که شب رد شه دوباره از سر ما لالایی دختر گلبرگ و شبنم لالایی شاخه گل‌پوش مریم لالا کن زیر طاق خواب و رؤیا که جا وا کرده شب تو کوچه کم کم لالا لالا که بارون دل‌نوازه نسیم خیس کولی یکه‌تازه کدوم عاشق تو این خاموش واری ضیافت رفته سوز و گدازه لالایی دختر گلبرگ و شبنم لالایی شاخه گل‌پوش مریم لالاکن زیر طا...
23 بهمن 1390

در بيست و دو ماهگي جنين مي تواند بشنود! ثائر جونم تو هم مي شنوي عزيزم ...

پیشرفت علم جنین شناسی پرده از چهرة یکی دیگر از موارد اعجاز قرآن برداشته و آن هم ترتیب حواس در آیات قرآن می‌باشد. قرآن کریم به ذکرگوش و چشم به عنوان دو حس اصلی از ابزارهای شناخت و ارتباط با جهان خارج، اکتفا کرده و این به جهت اهمیت بسیار زیاد این دو حس در کار ادراک حسی است . اما نکتة بسیار جالب و شگفت‌انگیز، تقدم گوش بر چشم در آیات قرآن است . در قرآن کریم نوزده مورد به لفظ گوش (سَمْع) و چشم (بَصَر) اشاره شده که از این نوزده مورد، هفده بار واژه ی« سَمْع » بر « بَصَر» مقدم شمرده شده، به طوری که ابتدا ازگوش و سپس از چشم صحبت به میان رفته است . حال می‌خواهیم ببینیم ، از نظر علمی دلیل تقدّم گوش بر چشم...
23 بهمن 1390

قدهزارتاقابلمه باهرچی لب توعالمه میبوسمت قبل همه

به نام خدایی که ابری رامی گریاند تاگلی رابخنداند.....   بابا جون ! ديروز وقتی که داشتم فكر مي كردم كه چند ماه ديگه مي خوام به اين دنياي شما پا بزارم رفتم پيش خدا . بعد از كلي همصحبتي !!میدونی بهم چی گفت ؟   اون گفت: بهت عشق میدم که بتونی دوست بداری و بگذری . بهت اشک می دم که بتونه  همراهیت کنه ... درضمن یه چیزی هم بهم گفت که یادم باشه ... گفت یه روزی برمیگردی پیش  خودم پس لطف کن کاری نکنی که یه وقت روت نشه برگردی چون اون وقت نه عشق و داری و نه غمو ... فقط و فقط منم و  تو .... اينو مي خوام برا هميشه بياد داشته باشم ... بابا جون ! به تو هم خدا همينو گفت...
9 بهمن 1390

زندگي زيباست ... .

زندگی  زیباست، کو «  چشمی » که زیبایی ببیند؟ کو « دل آگاهی » که در « هستی » دلارائی ببیند ؟ صبحها « تاج طلا » را بر ستیغ کوه، یابد شب « گل الماس » را بر سقف مینائی ببیند ریخت ساقی باده های گونه گون در جام هستی غافل آنکو « سکر » را در باده پیمائی ببیند شکوه ها از بخت دارد « بی خدا » در « بیکسی ها » شادمان آنکو « خدا » را وقت « تنهائی » ببیند « زشت بینان » را بگو در « دیده » خود عیب جویند « زندگی » زیباست کو چشمی که « زیبایی » ببیند ؟ ...
9 بهمن 1390
1